معنی کیف سفری

حل جدول

کیف سفری

ساک،‌ چمدان

فرهنگ فارسی هوشیار

سفری

(صفت) منسوب به سفر: لوازم سفری، عازم سفر مسافر: هزار مرد سفری گشتند.

لغت نامه دهخدا

سفری

سفری. [س َ ف َ] (ص نسبی) سفرکننده. مسافر:
منزل تست جهان ای سفری جان عزیز
سفرت سوی سرائیست که آن جای بقاست.
ناصرخسرو.
مرد سفری ز لطف رایش
چون سایه فتاد زیر پایش.
نظامی.
مثال اسب و الاغند مردم سفری
نه چشم بسته و سرگشته همچو گاو عصار.
سعدی.
دل گفت فروکش کنم این شهر ببویش
بی چاره ندانست که یارش سفری بود.
حافظ.
در زلف چین فکند و مرا دل ز دست برد
چون شام بشکند سفری بار میکند.
(از مطلع السعدین).
|| هم سفر:
عشق با من سفری گشت و بماند
مونس من بحضر خسته جگر.
فرخی.
|| مخصوص سفر. موقتی، مقابل دائمی.
- سفری خانه، مجازاً به معنی این جهان:
چون بی بقاست این سفری خانه اندر او
باکی مدار هیچ گرت پشت بی قباست.
ناصرخسرو.


کیف

کیف. [ک َ ف َ] (ع ادات استفهام) چگونه. (زمخشری).چون. (ترجمان القرآن). چگونه، و آن اسم مبهم و غیرمتمکن و مبنی بر فتح است، و بر دو وجه استعمال شود:
الف - برای استفهام از احوال، چه استفهام حقیقی و چه غیر آن (همچون تعجب و نفی)، مانند: کیف زید (استفهام حقیقی)، و کیف تکفرون باﷲ (تعجب)، و کیف ترجون سقاطی (نفی).
ب - برای شرط، در این حال اقتضای دو فعل غیرمجزوم متفق اللفظ و المعنی کند، مانند: کیف تصنع اصنع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از مغنی اللبیب چ محمد محیی الدین عبدالحمید جزء1 ص 205). مبنی بر فتح است و به معنی چگونه و هرچه و در چه حال و بر چه حال می آید، مانند: و کیف تکفرون باﷲ؛ یعنی چگونه کافر می شوید به خدا؟ وکیف جاء زید؛ بر چه حالت آمد زید؟ و کیف انت و کیف کنت، در چه حالتی تو و در چه حالت است زید؟ و کیف تصنع اصنع؛ هرچه تو می کنی می کنم من. و کیف شاء؛ هرچه بخواهد. (ناظم الاطباء):
کیف مد الظل نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست.
(مثنوی چ رمضانی ص 11).
- فکیف. رجوع به همین کلمه شود.
- کیف الحال ؟، حال چگونه است:
ما لسلمی و من بذی سلم
این جیراننا و کیف الحال.
حافظ (دیوان چ قزوینی ص 205).
- کیف حالک ؟، حال تو چطوراست ؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
سلام علیک انوری کیف حالک
مرا حال بی تو نه نیک است باری.
فخرالدین خالد.
- کیف کان، آن طور که بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفما، از: «کیف » + «ما» اسم شرط و دو فعل را که یکی شرط و دیگر جواب آن است مجزوم کند، مانند: کیفما تتوجه تصادف خیراً. (از اقرب الموارد). مرکب از کیف و ما، یعنی هرچه، مانند: کیفما تفعل افعل، هرچه بکنی تو می کنم من. (ناظم الاطباء).
- کیفمااتفق، به هر طور که اتفاق می افتاد. (غیاث) (آنندراج).
- کیفماکان، آن طور که بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفمایتفق، به هر طور که اتفاق می افتد. (غیاث) (آنندراج).
- کیفمایشاء، آن طور که میخواهد: حکومت کیفمایشائی. (از یادداشت به خطمرحوم دهخدا).

کیف. [ک َ] (ع مص) بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

کیف. [ی َ] (ع اِ) ج ِ کیفه. (اقرب الموارد). رجوع به کیفه شود.

کیف. [] (اِخ) رجوع به کیفی (اِخ) و حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 438 شود.

کیف. (اِ) دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند. (ناظم الاطباء). آلتی چرمین که در آن کاغذ، نوشت افزار و اشیاء دیگر گذارند. بعضی حدس زده اند اصل کیف، کِنْف عربی باشد. (فرهنگ فارسی معین). انواع دارد: کیف پول، کیف دستی، کیف بغلی، کیف کاغذ وغیره. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر
ناگه انگیزد غباری چون ز میدان گرد کرد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 117).
شده ام به جیب اطلس شب عنبرینه گمره
مگر آنکه کیف گلگون به رهم چراغ دارد.
نظام قاری (دیوان البسه ص 66).
و قندیلهای بزرگ و کوچک از کلاه مصنف و کیف جیب به ریسمان زر رشته که آن را گلابتون نیز خوانند از آن معلق و حاضر قندیل باشند. (از نظام قاری صص 155- 156). به قواعد مقرره باید دو نوبت از هر محل کیف عرایض بسته برسد. حکام ولایات در فرستادن کیفها تقاعد دارند. (از دستخط ناصرالدین به عضدالملک، از فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
قربان بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم.
نظیر:
این دغل دوستان که می بینی
مگسانند گرد شیرینی.
سعدی (از امثال و حکم).
|| کیسه ٔ زنان که در آن آیینه و دیگر ادوات تزیین می نهادند. مَثْبَنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کیسه ٔ مدور که زنان در آن سوزن و انگشتانه و موم و صابون قمی (برای نشان کردن مواضعبرش گاه بریدن جامه) می داشتند. تلی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || جزوکش. (ناظم الاطباء).

کیف. (اِخ) شهرکی است خرد [به خراسان]. (حدود العالم). شهر قدیمی است که در بین بادغیس و مروالرود بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود.

کیف. [ی ِ] (اِخ) شهری در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) و مرکز اوکراین است که بر کنار دنیپر واقع شده و 1417000 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز بزرگ صنعتی است و دانشگاه و کلیسای بزرگ و قدیمی دارد. کیف پیش از حمله ٔ مغول (1240 م.) پایتخت روسیه و همچنین در سالهای 1941- 1943 م. صحنه ٔ جنگهای شدیدی میان آلمانها و روسها بود. (از لاروس).

مترادف و متضاد زبان فارسی

سفری

مربوط به سفر، مسافر، سفرکرده، عازم، جنین، نوزاد

فرهنگ معین

سفری

لوازم سفر، مسافر، شاعرانی که در لشکر - کشی ها پادشاه را همراهی می کردند. [خوانش: (سَ فَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]

فارسی به عربی

سفری

رحله الصید، نقال

فارسی به آلمانی

سفری

Safari [noun]

تعبیر خواب

کیف


۱ـدیدن کیف پول در خواب، علامت آن است که در به نتیجه رساندن وظایف خود، دقت کافی به خرج می دهید.

۲ـ دیدن کیف پول کهنه و قدیمی در خواب، علامت آن است که به کارهای سخت و دشوار دست خواهید زد.

۳ـ اگر خواب ببینید در کیف پولتان پر از الماس و اسکناسهای نو است، علامت آن است که معاشرینی خواهید داشت که شعارشان در زندگی ( ( (دمی خوش است))) می باشد و عشقهای لطیف، دنیا را برایتان مکانی زیبا جلوه خواهد داد. - آنلی بیتون

معادل ابجد

کیف سفری

460

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری